-
دلت را بتکان...
چهارشنبه 23 اسفندماه سال 1391 17:18
غصه هایت که ریخت ، تو هم همه را فراموش کن دلت را بتکان اشتباه هایت وقتی افتاد روی زمین بگذار همان جا بماند فقط از لابلای اشتباه هایت ، یک تجربه را بیرون بکش قاب کن و بزن به دیوار دلت... دلت را محکم تر اگر بتکانی تمام کینه هایت هم می ریزد و تمام آن غم های بزر گ و همه حسرت هایت... حالا آرام تر ، آرام تر بتکان تا خاطره...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1391 19:25
ســــــلام دوستای خوبـــــم!...
-
دل خانه ی خداست...
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1391 10:49
دل خانه ی خداست... جز خدا را در آن راه مده هر که را دوست داری به خاطر خدا و با قوانین خدا دوست بدار تا قلبت عرش الهی باشد...
-
یه حسیه...!
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1391 12:22
هرچه دلم را خالی میکنم باز پر میشود از تو ، چه برکتی دارد دوست داشتنت !
-
دوست
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 17:07
تمام محبتت را به پای دوستت بریز ، نه تمام اعتمادت را ( امام علی علیه السلام )
-
سالروز زمینی شدنت مبارک ... راستی از ونوس و مریخ چه خبر !؟
جمعه 29 دیماه سال 1391 23:29
الفبا برای سخن گفتن نیست برای نوشتن نام توست اعداد پیش از تولد تو به صف ایستاده اند تا راز زاد روز تو را بدانند تولدت مبارک داداشی! این کیکا هم مخصوص مهندسا هستن! وا3 تو! 20 سالگیت مبارک آقای مهندس
-
قول می دهم که آسمان شوم...
پنجشنبه 28 دیماه سال 1391 23:04
مثل نامه ای ولی توی هیچ پاکتی جا نمی شوی جعبه جواهری قفل نیستی ولی وا نمی شوی مثل میوه خواستم بچینمت میوه نیستی ستاره ای از درخت آسمان جدا نمی شوی * من تلاش می کنم بگیرمت طعمه می شوم ولی تو نهنگ می شوی مثل کرم کوچکی مرا تند و تیز می خوری تور می شوم ماهی زرنگ حوض می شوی لیز می خوری * آفتاب را نمی شود توی کیسه ای جمع...
-
سارای عزیز ، عاشقانه ای سروده ایم ، تقدیم به تو !
جمعه 22 دیماه سال 1391 21:37
سارای عزیزم ! تولد تو ، تولد دوباره ی لبخند است ! تولد دوباره ی عشق است ! تولد دوباره ی زندگیست ! و کیست که از تولد لبخند و عشق ، خوشحال نباشد ؟ تولدت مبارک مهربانِ دوست داشتنی ! دوستت دارم ! زهرا تحفه ای یافت نکردم که فدای تو کنم یک سبد عاطفه دارم همه ارزانی تو !
-
نه آبی نه خاکی ...
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 10:44
دلم شدیــــــــد گرفته ... دلم تنگ شده ... برای کسی که تا حالا ندیدمش ولی حس می کنم خیلی دلتنگشم... به یابنده اِی که این دفترچه را پیدا می کنی اگر مردی آن را به یکی از نشانی های زیر برسان اگر هم مرد نیستی که یک فکری به حال نامردی خودت بکن . بچه ها سلام ... دلتنگی من به خاطر این کتابه . من به عنوان یه دوست یه همکلاسی...
-
کریسمس مبارک !
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 18:20
پیشنهاد هدیه کریسمس : برای دشمن خود : بخشش برای رقیب : تحمل برای دوستانت : قلبت برای خودت : احترام کریسمس مبارک سلام فاطمه سلام یاسمین سلام به تموم دوستای پارسال... راستش دلم گرفته... یادتونه پارسال ، کریسمس که بود چکار می کردیم؟! کامجو آهنگ جینگل بل کریسمس رو می خوند شام سنتر رو تزیین کرده بودند توی بابتوما تنزیلات...
-
شب یلدا مبارک !!!
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1391 18:20
تنها چند دقیقه ناقابل مى تواند از یک شب عادى، شب یلدا بسازد؛ ولى با هم بودن است که آن را نیک نام کرده و در تاریخ ماندگار شده است. یلدا یعنی بهانه ای برای در کنار هم شاد بودن و زندگی یعنی همین بهانه های کوچک گذرا. یلداتان مبارک و زندگیتان پر از بهانه های شاد باد.
-
کلاس درس...
دوشنبه 27 آذرماه سال 1391 16:40
در کلاسی درس می خوانیم به وسعت زندگی به درازای عمرمان مواد درسیمان ایمان است و اخلاص و عمل معلم ما ، استاد آفرینش « خداست » تکالیف شبانه روزی داده است به صورتهای مختلف اگر هر روز هم دفتر مشقمان را نبیند ، بالاخره روزی خواهد دید با چشم خاصی که دارد همه چیز را در هر لحظه می بیند اگر تقلب هم بکنیم می فهمد ، کم بنویسیم ،...
-
بغضم می گیره ...
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1391 23:11
بعضی وقتا دوس دارم وقتی بغضم می گیره خدا بیاد پایین اشکامو پاک کنه دستمو بگیره بگه : آدما اذیتت می کنن...؟ بیا بریم پیش خودم ...
-
رویا ...
دوشنبه 20 آذرماه سال 1391 15:10
-
Hey brother
پنجشنبه 16 آذرماه سال 1391 18:22
ــــ می گم داداشی ، تو به زندگی بعد از این دنیا اطمینان داری ؟ تو به وجود مادر اعتقاد داری ؟ اصلا مادر وجود داره ؟ تو مطمئنی که ما بعد از اینجا دوباره زندگی می کنیم ؟ ــــ نه ، من به این جور چیزا اعتقاد ندارم ، من یه خدانشناسم. مگه اصلا تو تا حالا مامان رو دیدی؟ { این است پندار ما ، درباره زندگی جاوید آخرت ...}
-
چای با طعم خدا
یکشنبه 12 آذرماه سال 1391 17:37
این سماور جوش است پس چرا میگفتی دیگر این خاموش است ؟ باز لبخند بزن قوری قلبت را زود تر بند بزن توی آن مهربانی دم کن بعد بگذار که آرام آرام چای تو دم بکشد شعله اش را کم کن دست هایت: سینی نقره ی نور اشک هایم : استکان های بلور کاش استکان هایم را توی سینی خودت می چیدی کاشکی اشک مرا میدیدی خنده هایت قند است چای هم آماده...
-
و الله غفور الرحیم ...
سهشنبه 7 آذرماه سال 1391 16:21
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA و الله غفور رحیم چند روز پیش داشتم از کنار خیابان رد می شدم . ناگهان ازدحام مردم در گوشه ای از خیابان ، توجهم را جلب کرد . جلوتر که رفتم ، دیدم شیطان بساط پهن کرده است . در بساطش همه چیز را می شد دید : دروغ ، تهمت ، غیبت ، دزدی ،...
-
کل یوم عاشورا ...
سهشنبه 30 آبانماه سال 1391 15:24
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 پیش از آنی که عزادار محرم باشی سعی کن در حرم دوست تو محرم باشی Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 زمانه ی عجیبی است برخی مردمان امام گذشته راعاشقند، نه امام حاضر را میدانی چرا؟ امام ِگذشته را هرگونه بخواهند تفسیرمی...
-
دنیای جدا گونه ....
شنبه 20 آبانماه سال 1391 21:10
آره .... از عشق تو دیوونگی هم عالمیه !!
-
کلاس پارسالمون !!!
سهشنبه 9 آبانماه سال 1391 20:11
سلام . واقعا که . به خاطر اینکه این همه درسام زیاده به هیچی نمی رسم . آخیش !! حرف دلمو زدم خالی شدم !! درضمن ! وقتی به این عکس نگاه می کنم ، به یاد همکلاسی های پارسالم می افتم ! چقدر شبیه (من) و (یوسف )و (محسن) و (صبا) و (یاسمین) و( مهدی و زهرا )و (پوریا) و ( فرزام )هستن ! به ترتیب شماره های 4 و 2 و 18 و 11 و 10 و 13...
-
به باغ همسفران...( سهراب سپهری )
پنجشنبه 27 مهرماه سال 1391 22:20
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA Normal 0 false false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 به باغ همسفران صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم بیا تابرایت بگویم چه...
-
یخی که عاشق خورشید شد ...
سهشنبه 28 شهریورماه سال 1391 00:20
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA یخی که عاشق خورشید شد یخی که تمام مدت زمستان را پشت سنگ سردی خوابیده بود ، با شنیدن بوی بهار ، چمشاشو باز کرد . خمیازه ای کشید و گفت : به به ! چه هوای روشن و خوبی ! اتفاقا درختی هم همان جا بود که تازه از خواب زمستانی بیدار شده بود و داشت بدنش رو پیچ و تاب می داد . درخت داشت...
-
20 دلاری !
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 15:10
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA سخنران در حالی که یک 20 دلاری بالای دست برده بود ، از حدود 200 نفر حاضر در سمینار پرسید : چه کسی این 20 دلاری رو می خواد ؟ همه ی دست ها بالا رفت . او گفت : قصد دارم این 20 دلاری رو به یکی از شماها بدم اما اول اجازه بدید کارم رو انجام بدم .... Normal 0 false false false EN-US...
-
منظور اصلی ...؟
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 14:40
-
تقدیم به تمام دوست های خوب دنیا ، که خاطرات خوشی ساختند واسمون..
شنبه 18 شهریورماه سال 1391 22:00
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 شهریورماه سال 1391 22:44
روزی دکتر جراحی برای تعمیر اتومبیلش به یک تعمیرگاه مراجعه کرد . تعمیر کار بعد از تعمیر ماشین رو به جراح کرد و گفت : آقای دکتر من تمام اجزای ماشین رو می شناسم و موتور که در حقیقت قلب ماشین است را کامل باز می کنم و تعمیر می کنم . در واقع من آن را زنده می کنم . حالا چطور در آمد سالانه ی من یک صدم در آمد شماست ؟! جراح...
-
ملیکا جونم تبریک!
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1391 02:29
سلام ملیکا جون ! مقام اول مسابقات پویانمایی و انیمیشن سازی در کشور رو بهت تبریک می گم! موفق باشی گلم . بچه ها شما هم تبریک بگید بهش ! بچه ی ماه و مهربونیه! داره می ره اردوی یه هفته ای . خوش به حالش! وبش هم خ یلی خوشمله! : دوستی با کهکشان ها ( توی پیوند ها موجوده )
-
قلب تو کجاست ؟
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1391 20:35
((رابرت داوینسن زو )) قهرمان مشهور ورزش گلف آرژانتین ، زمانی که در یک مسابقه برنده شد ، مبلغ زیادی پول به عنوان جایزه دریافت کرد . در پایان مراسم زنی به سوی او دوید و با التماس گفت که پولی به او بدهد تا بتواند کودک مریضش را از مرگ نجات دهد . زن گفت که هیچ پولی ندارد و اگر رابرت به او کمک نکند فرزندش می میرد . قهرمان...
-
سنجش عملکرد
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 19:38
پسر کوچکی وارد داروخانه شد . کارتن کنار در را به سمت تلفن هل داد . بر روی کارتن رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد . سپس شروع کرد به گرفتن شماره ای هفت رقمی. مسئول داروخانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد . پسرک پرسید : خانم می تونم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های باغچه تون رو به من بسپرید ؟ زن پاسخ داد : نه ، کسی...
-
صبا خانم اینم عکس!
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 19:28
-
بابا و ماه
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1391 16:00
بسیار دوست دارم / بابا و ماه را من /بابا شبیه ماه است /نورانی است و روشن/ وقت غروب خورشید /از آسمان زیبا /با ماه پا گذارد /شب ها به خانه بابا/ پرسیدم از پدر من /که نور ماه از چیست ؟/او در جواب من گفت :/ این نور از خودش نیست/ وقتی که نور خورشید /تابان کند تن ماه /او هم زمین ما را /روشن کند ازین راه/ من مثل ماه هستم...
-
یک شاخه لبخند !
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1391 15:49
هیچ چیز به زیبایی یک لبخند نیست . یک شاخه گل ، یک سلام ساده می تواند بهانه ی خیلی از دوستی ها باشد. درخشش چشم های ما این را می گوید که چقدر نسبت به هم عشق می ورزیم . همین که در کنار هم و شانه به شانه راه می رویم کافی نیست . مهم این است که چقدر بتوانیم بار مشکلات را سبک کنیم . دوستی ها را از چشمه ها رود خانه ها یاد...
-
کفش قرمز
دوشنبه 16 مردادماه سال 1391 03:16
دختربچه ای در حالی که جعبه ی چسب زخم هایش در دستش بود به سوی مغازه ای رفت و از پشت ویترین مغازه به یک جفت کفش قرمز که همیشه آرزوی داشتن آنها را داشت زل زد . صدای پدرش در گوشش پیچید : اگر تا آخر این ماه بتوانی همه ی چسب زخم هایت را بفروشی ، می توانم برایت این کفش ها را بخرم . دختر بچه با خود فکر کرد : یعنی باید آرزو...
-
صورتحساب
دوشنبه 16 مردادماه سال 1391 02:29
پسر بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد. مادر که درحال آش پزی بود،دست هایش را با حوله تمیز کرد و نوشته ی روی کاغذ را با صدای بلند خواند . او نوشته بود : صورتحساب کوتاه کردن چمن باغچه : 5 دلار مراقبت از برادر کوچکم :2 دلار نمره ی ریاضی خوبی که گرفتم : 3 دلار بیرون بردن زباله : 1 دلار جمع بدهی شما به من : 12 دلار مادر نگاهی...