نه آبی نه خاکی ...

نه آبی نه خاکی ...

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند : زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها...
نه آبی نه خاکی ...

نه آبی نه خاکی ...

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند : زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها...

میان این همه شعر این یکی برای خودم

برای آخر غمگین ماجرای خودم


سرم غروب به بالای دار خواهد رفت

خدا کند که ببخشد مرا خدای خودم...

.

.

.

.

.

.

.

خدای خسته ها و درمانده ها...

.

.



ای کاش

فردا

صبح

بیدار نشوم.

هرگز...

نبودی و نشنیدی...
دلم به گریه نشسته...
میان خاطره هایت
چه کرده ای که پس از تو
به هر کجا که تو بودی
غمی نشسته به جایت...

کجای این شب هجران 
کجای این همه راهی
که از دریچه چشمت 
نمیرسم به نگاهی...