نه آبی نه خاکی ...

نه آبی نه خاکی ...

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند : زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها...
نه آبی نه خاکی ...

نه آبی نه خاکی ...

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند : زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها...

عیدتون مبارک!!!

فدای مهربونی و جوون مردی اش مولا علی!!

عید غدیر مبارک

ایشالا نجف اشرف نصیبتون!

.

خادم و چوب و پرش خسته شدند از ارشاد!

یک نفر باز گمان کرده ضریحت قبله است!!!

.

.

.

پ ن: ممنون از عیدی مولای متقیان به من! رشته مورد علاقه رو قبول شدم! خدایا شکرت!

دوباره پاییزه...

دوستان خوب و صمیمی، سلاااااااام

سلامی دوباره به فضای دلنشین و دوست داشتنی وبلاگ!!

بازگشت بعد از دو سال و چند ماه به وبلاگ و حال و هوای صمیمی پست گذاشتن و انتظار برای تایید نظرات، یه نوستالژی عمیقی برام داره. که حالمو خوب میکنه.

بعد از کابوس کنکور

بعد از استرس درس خوندن

بعد از بی خوابی های مزخرف و نگرانی های بیهوده

وبلاگ یادم آورد که زندگی هنوز تموم نشده.

وبلاگ چیزای دیگه ای هم یادم آورد..

مثلا ساده و صمیمی بودن رو

بین صفحه های رنگارنگ اینستاگرام و پُست های جورواجور و حال بهم زن - که همش شده بازو های باشگاه رفته و  صورتک های عجیب غریب و حرف و فحاشی و قیافه گرفتن و " یه شب خوب با رفقا" و نوتلا و اسکاچ و هر چرت و پرت دیگه-  وبلاگ یادم آورد اون روزایی رو که یه پست میذاشتیم و خیلی صمیمی برا همدیگه کامنت میذاشتیم و هی refresh میکردیم که کی نظرمو تایید میکنه! بی منت! بی حرف اضافه! نظر گذاشتن که از کلاس آدم کم نمیکرد!!

کسی توی بیوگرافی اش نمینوشت : نظر= نظر ... لایک=لایک..... تایید=تایید... دونت فالو می فور بک فالو!!

اما حالا بعد از دو سال می بینم خیلی وبلاگ ها خلوت شدن

خیلی همه چی آرومه.. ساکته..

همه ول کردن رفتن تو اینستاگرام دارن جر و بحث میکنن!!

بیخیال..

دوباره یاد پاییز افتادم و پست های قشنگ شادی جونم که صمیمانه می نوشت و  حرف میزد..

لعنت به هرچی مصنوعی بازیه...

سلام وبلاگ!