نه آبی نه خاکی ...

نه آبی نه خاکی ...

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند : زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها...
نه آبی نه خاکی ...

نه آبی نه خاکی ...

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند : زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها...

خداوندا

با اِما بوواری قلبم چکارکنم...

شازده :)





بچه بودم و غیرِ عیدی و عشق،

بچه‌ها از جهان چه داشته‌اند؟

درِ گوشم فرشته‌ها گفتند:

لای قرآن "تو" را گذاشته‌اند...


ننّھا شہزادہ‌ی من...

باورم نمی شد، شب عید نوروز...

عیدی من وجود تو بود..



این افسانه‌ها که بین ماست، این داستان‌ها که کسی درک نمیکند، با کدام زبان برای آدمیان قابل هضم است؟ :))

.

.



پ‌ن: گاهی سکوت بهتره.. چطور بگم اخه؟...