نه آبی نه خاکی ...

نه آبی نه خاکی ...

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند : زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها...
نه آبی نه خاکی ...

نه آبی نه خاکی ...

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند : زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها...

کاکتوس

جوجه کباب و نان

ترشی هویج و سیر

گوشه ی دنج و سرسبز محوطه

گربه ی سیاه گرسنه

همسفرگی.

سقراط و من

دورتر از هیاهوی جمعیت

سیال ذهن.

پرسشنامه ها و ترس

ترس جامعه

ترس از طرد شدن

طرد شدن

طرد شدن

ترس از برچسب خوردن

و باز طرد شدن

و باز طرد شدن...


و بعد

کلاه های فارغ التحصیلی شون رو انداختن بالا

چیک چیک. ثبت.


بهترین آدمی که میشناسم بود

بهترین کسی که میشناسم هست

هست؟

هست.





+تا کی میخوای خاطره هاتو اینطوری ثبت کنی؟ هم بگی شون هم نگی شون.

_تا اون روز که اون از خط عابر پیاده رد بشه.

+هیچوقت!

_ ...



----------


□من دوست دارم پولدار که شدم، یه ماشین بخرم سوارت کنم همه جا ببرمت! فقط حیف که هرچی پولم بیشتر میشه ماشینها هم گرون تر میشن!!

■ ولی من همینطوری موتور سوار شدن رو دوست دارم!

□هرچند که بنظر میرسه خیلی فداکاری!! ولی درواقع خیلی خودخواهی!

■خیلی خودخواهم!

□خودخواهیت دل آدم رو میلرزونه..


--------


و تو

چقدر خوب همه چیز رو جور میکنی

مثل پازل

مثل وقتی اون مقاله رو اتفاقی خوندم

مثل وقتی دکتر کاظمی بهم زنگ زد

مثل وقتی اونجا رفتم و ...

تو رو میفهمم. تو توی بوی بچه ی شیرخواره بودی. بوی نوزاد.



همه ذرات جهان، تو...





پ ن: دست خودم که نبود، بازم وقتی داشتم از توی پیاده رو ی ساحلی رد میشدم، چشمم خورد به یه موتورسیکلت خاک خورده!

:)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد