ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
الحمدلله کما هو اهله
خدایا.. شکرت. با اینکه من بنده ی خوبی نیستم، اما تو خدای کریمی هستی..
خدایا شکرت.
زهرا،
امشب
به محضی که منو دید،
وقتی دید که دارم از دور به بچه ها نگاه میکنم،
ساکت
یه گوشه
ایستادم نگاه میکنم
به مسابقه دادن شون..
و به خنده هاشون،
نگام کرد
ذهنمو خوند
تا چشمامو دید
فقط گفت
هیس زهرا هیسسسسس
حتی بهش فکرنکن. خببببب؟؟؟
قورتش دادم. به معنای واقعی، سنگین بود. قورتش دادم...
گفتم چشم.
و باز به بچه ها نگاه کردم
و باز تو دلم هی "قربون صدقه" رفتم برا همشون.
و باز تو دلم...
و...
خدایا... ازت خواهش میکنم...
خدایا...
خدا درستش کن...