نه آبی نه خاکی ...

نه آبی نه خاکی ...

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند : زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها...
نه آبی نه خاکی ...

نه آبی نه خاکی ...

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند : زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها...

روزهای پر استرس

یعنی حرفا رو که میشنوه، چی میگه؟

حتما عینکشو از روی صورتش برمیداره، دستی به موهای کوتاهش میکشه. شایدم به ریش و سبیل کوتاهش.. خودکارشو میزاره رو میز، تکیه میده به صندلی اش. ابروهاشو میندازه بالا، شونه هاشم همینطور. یه نفس عمیق میکشه، بعد مکث میکنه و ...

بعد چی میگه؟..

و این چرخه

بین همه ی اونا

بین همه ی اون ریش کوتاهها موکوتاهها سبیل دارا

تکرار میشه

و هرکدوم چی میگن یعنی؟...


هرچی..

من

خودمو سپردم به تو

توی ذهن اونا توی زبون اونا

من اونی میشم که تو بخوای.



خدایا

من تسلیم. من متوکل. من آروم

اما خدا

کاش هرکاری با سرنوشت این بنده ات میکنی،

از روی لطف ات باشه، 

نه از سر تنبیه..

ببخش

بعد

برام تصمیم بگیر

دلم قرص باشه که صلاحی که برام میخوای، صلاحیه که  برای بنده ی بخشیده شده ات میخوای، نه اینکه برای بخشیدنم، باید.‌‌..

#منِ پررو :(

#منِ امیدوار...




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد