ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
مردم علاقه های متفاوتی به بخشهایی از آناتومی انسان دارند!! بی آنکه هیچ جزئیاتی درباره ی اندامها و ارگانهای مورد علاقه شان بدانند!! مثلا، بسیاری از پسرها و مردهای جوان عاشق استخوان کلاویکل هستند؛ کلاویکلی ظریف که برجسته باشد و از این شانه تا آن شانه قابل لمس و قابل دیدن باشد!!! بسیاری از دختران و زنان جوان هم، شیفته ی عضلات پکتورالیس ماژور هستند. یا عضلات بایسپس!! آن هم بایسپسی که کمی هایپرتروفی داشته باشد!
عملکرد اصلی عضلات و استخوانها را نمیدانند، اینکه کدام سطحشان توبروزیته دارد، تاندونشان به کجا میرسد، و کدام ساختارها از پشتشان عبور میکند را نمیدانند. برایشان مهم نیست که وِرمیلیون بُردر از چه بافتی تشکیل شده، مکان تشکیلش چه اهمیتی دارد و چرا سرطانهای آن اینقدر شایعند؛ تنها، بزرگی و پررنگی ورمیلیونها را دوست دارند!! و رکتوس ابدومینیس های سفتی که با لاینا آلبا جدا شده باشند را، و تیبیا و فمورهای بلند را هم.
اما من از تمام عضلات و استخوانهای اندامها، تنها یک عضله را بیشتر از همه دوست دارم، عضله ای، که قابل دیدن و لمس کردن نیست، هرکسی نمیشناسدش. عضله ای که با وجود کوچکی اش، کار مهمی بر عهده دارد. در انتهای فورآرم، بین رادیوس و اولنا، عضله ای مربعی شکل، که هردو استخوان را به هم متصل نگه میدارد، محکم کنار یکدیگر. رادیوس را به اولنا میرساند و اولنا را به رادیوس! و به رادیوس کمک هم میکند که دور اولنا بچرخد!! اسمش را میگذارم عضله ی عشق؛ پرونیتور کوادراتوسِ دوست داشتنی من!!
بخیه: قلب، با آن عضلات "غیرارادی" اش، نمیتواند عضله ی عشق باشد :)