نه آبی نه خاکی ...

نه آبی نه خاکی ...

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند : زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها...
نه آبی نه خاکی ...

نه آبی نه خاکی ...

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند : زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها...

این رازِ سر به مُهر، به عالم سَمَر شود...

آدم ها تمام نمی شوند

آدم ها تسلیم دردها و رنج ها نمی شوند

آدم ها زیر خاک و خاکستر باقی نمی مانند،

خالی و تهی باقی نمی مانند

آدم ها برای همیشه در سکوتی از ترس و ناامیدی، خاموش نمی شوند

آدم ها،

شادی هایشان را دوباره به دست می آورند

دوباره می خندند و هم نوعانشان را می خندانند

آدم ها عاشق می مانند و دوباره شعله میگیرند

دوباره پر کار میشوند پر فکر میشوند پر شور و شوق میشوند

سر از خاک بر می آورند،

چون جوانه ای سبز،

که زیر خاشاک و برگ های پلاسیده و مندرس

به فکر ریشه دواندن بوده است.


آدم ها

دوباره

از سر میگیرند

زندگی رنگارنگشان را


اگر

فقط

ذره ای از "تو" را

به عاریت گرفته،

و در بند بند وجودشان کاشته باشند..






بخیه: با لیلا. و دیگر هیچ..!

بخیه۲: ساختمون الف. با زینب، این دفعه، دست پر. به لطف رفقای پزشکمون توی نزدیکترین و دوردست ترین نقاط دنیا. #ذوق زدگی

بخیه۳: هنوز

عاشقم.

و این

خوشبختی من است...



والحمدلله کما هو اهله.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد