نه آبی نه خاکی ...

نه آبی نه خاکی ...

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند : زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها...
نه آبی نه خاکی ...

نه آبی نه خاکی ...

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند : زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها...

هیهات

گفتند: تا چهارماه دیگر بیشتر زنده نیستی.

سرطانش را بوسید

و از تعلقاتش دست کشید.

این است ماجرای پذیرفتن.







بخیه:

و من یتق الله یجعل له مخرجا.

با دستنبد رزین؛ به خودت حالی کن.

مباد که ناشکری

مبادا که نااهلی...


بخیه دو: داغدار تو

لبریز

بی تاب

چون حبابی بی وزن

چون پر کاهی بی خانمان







ای عشق

من این دل را

به صد جان دادن آوردم

هیهات

از این دریا

به ساحل برنمیگردم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد