تقدیم به مخاطب خاصم .....


دستان گرمت را میان دستانم می پرستم

 

چه در بهار و تابستان ... وچه در پاییز و زمستان

 

لحظه لحظه با تو بودن را . کنار تو قدم زدن

 

در بارش یکریز باران را می پرستم

 

کوچه های بی قراری را دویدن با تو و به خیابان آغوشت رسیدن ها را می پرستم

 

در تب و تاب هیجان تازه تر سوختن را و دست در دست هم داشتن را می پرستم

 

اینکه نگاهم کنی و بگویی دوستت دارم و نگاهت کنم و بگویم عشقمی رامی پرستم

 

اینکه طعم لبانت شیرین تر از هر شربتی است فهمیدن رامی پرستم

 

تو آنقدر عشق به من می بخشی که من کنار تو بی نیاز ‘ بی نیازم

 

با تو من این عاشقی ها را عزیزم می پرستم

 

من و تو فرا تر از همه ی ...

 

اما و اگرهای این روزگاریم

 

خارج ار کلیشه های دیگرانیم

 

دوست دارم اینکه سر روی سینه ام بگذاری و من با تمام بودنم برایت قصه ی عشق بخوانم

 

شاید هم بهتر بود اینجا بجای این همه حرف و واژه

 

یک جمله یعنی « دوستت دارم عاشقانه » می نوشتم ؟

 

و یک بوسه هم پای نوشته ام می گذاشتم..

از خودت بگو...

‎‎
از خودت بگو ...

 
چند وقتِ که از خودت خبر نداری؟!

 

 کجایی ؟...

نیستی؟

 
کم پیدایی ... !

یه سر به خودت بزن ...

 
بقیه رو ول کن ...

 

 یه کمی به خودت فکر کن ...

 
مگه چقدر زنده ای ؟

 
اگه تا آخر عمرت هم به این رویه ادامه بدی هیچی تغییر نمیکنه ...
 

 همینه که هست !

 
پس رهاشون کن ، تا راحت بشی ...

 
بیا سراغ ِ خودت ...

 
یه سری به خودت بزن ...

 
کی بهتر از خودت؟

کی بهتر از تو، تو رو میفهمه؟

 
تنهایی ؟؟؟...

پُر شو !

از درون پُر شو ...!

 
اونقدر پُر که همه ی جای خالی ها رو بگیره و دیگه خلأ ای نباشه ...

 
نگرد دنبالِ کسی که با اون کامل بشی ...

 
خودت یک تنه کامل باش !

 
وقتی سعی کردی کامل بشی و روی پای خودت بایستی ...

 
چیزی یا کسی رو که میخوای به دستش میاری ...

 
همین حالا پاشو ...

پاشو !

 
یه سری به خودت بزن ...

 
خیلی وقته که خودتو تنها گذاشته بودی ...

 
پاشو!!!

مخصوص مخاطب خواصم

بوی عطر عشقت

نه دیگر محال است تو را از دست بدهم ، قید همه را به خاطر تو میزنم


 قلبم را تا ابد به تو میدهم ، تو تنها مال منی ، این را به همه نشان میدهم


مگر میشود بی تو بود ، آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم!


وقتی که بودنم بسته به بودن تو است ، این لحظه هم منتظر آمدن تو است ، لحظه ای که بوی

عطر تو می آید از آنجایی که میبینمت تا آنجایی که به انتظارت نشسته ام


 چیزی دیگر نمانده تا رسیدن به آرزوها ، تا رسیدن به تویی که همیشه آرزوی زندگی ام بوده ای


 هر که می آید به سراغم ، سراغ تو را از آن میگیرم ، هر که مرا نگاه میکند ، با نگاهم به دنبال تو میگردم


و من چگونه به دیگران بگویم عاشق کسی دیگرم ، تنها دلیل زنده بودنم کسی است که همیشه

بهانه ایست برای دلخوشی هایم


خیالت راحت از اینکه هیچگاه تنهایت نمیگذارم ، دلهره ای نداشته باش از اینکه اینجا تو را جا

 

بگذارم ، که غیر از این خودم جا میمانم و دنیا تمام میشود ، همه اینها تبدیل به یک قصه ی بی فرجام میشود!


ای تو که با نگاهت میتابی بر من و قلبم جوانه میزند ، و آن لحظه حرفهای عاشقانه میزند ، و این من و این احساسات من ، برای تویی که همیشه میمانی در دلم

 


نه دیگر محال است تو را از یاد ببرم ، همه را فراموش میکنم و تو را با خود میبرم ،


 تا هم خودت و هم یادت همیشه با من باشند، تا اگر لحظه ای در کنارم نبودی با یادت زنده باشم


 ای تو که با احساساتم دیوانه میشوی ، تو هم اینجاست که هم احساس با من میشوی ، و آخر هم

دلت با دلم و خودت با خودم  همه با هم یکی میشویم.....

دستانت ....

دستانت...

حکایت زندگی است ...

حکایت لحظه های ناب بی بازگشت ...

حکایت :تک فریم های جاودان عاشقی کردن...

حکایت غرق شدن در آغوشی گرم ...

حکایت بوسه های کش دار بعدازظهر...

تابستان...

حکایت خنده های بی دلیل دیدارهای یهویی...

حکایت مستی بی انتها ...

حکایت نگاه های زیرچشمی پراز ذوق ...

حکایت عاشقانه های یواشکی ....

حکایت پیامهای نصفه شبی ...

حکایت دلهره های خوش طعم ...

حکایت دوستت دارم های دلچسب...

حکایت خداحافظی های با اکراه...

حکایت تک زنگ های لحظه به لحظه ...

حکایت طعم لبهایت ...

حکایت زندگی ...

زندگی...

وقتی کسی رودوست داری...

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﯼ ؛

ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺩﻟﯿﻠﯽ ،

ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻨﺎﺭﺷﯽ !

ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ....

ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﮎ ﮐﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻦ !

ﺗﺎ ﻫﺴﺖ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺑﺎﺵ ؛

ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ !!!

 

این روزها...

این روزها دنیایم به اندازه یک نفر کوچک شده

ویک نفر به اندازه خدایم برایم بزرگ...!!!!

قماربزرگی کرده ام اگربرود دین ودنیایم راباخته ام...!!!

سوت پایان رابزنید صداقت من حریف هرزگی این زمانه نمیشود ...

قبول کردم ....

باختم ....!!!!

گنجشک کوچولو ...

ﮔﻨﺠﯿﺸﮏ ﮐﻮﭼــــــــﻮﻟــﻭ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺷﯿــــــﺸﻪ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸـــــﻪ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﻣﯿﻤﻮﻧــــــــﻢ ..
ﻭ ﮔﻨﺠﯿﺸﮏ ﺗﻮﻭﯼ ﺍﺗﺎﻕ ﻓﻘـــــﻂ ﻧﮕﺎﺵ ﮐـــــــﺮﺩ !
ﮔﻨﺠﯿﺸﮏ ﮐﻮﭼـــــــﻮﻟﻮ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻭﺍﻗـــــﻌﺎ ﻋﺎﺷﻘــــــــﺘﻢ ..
ﺍﻣـــﺎ ﮔﻨﺠﯿﺸﮏ ﺗﻮﻭﯼ ﺍﺗﺎﻕ ﺑـــــﺎﺯ ﻫـــــﻢ ﻧﮕﺎﺵ ﮐــــــﺮﺩ!
ﺍﻣـــــﺮﻭﺯ ﺩﯾــﺪﻡ ﮔﻨﺠﯿﺸﮏ ﮐﻮﭼـــــــــﻮﻟﻮ ﭘﺸﺖ ﺷﯿــــــﺸﻪ ﯼ
ﺍﺗﺎﻗـــــــﻢ ﯾﺦ ﺯﺩﻩ !
ﺍﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻧﻔــــــﻬﻤﯿﺪ ..
ﮔﻨﺠﯿﺸﮏ ﺗﻮﻭﯼ ﺍﺗﺎﻗـــــــــﻢ ..
ﭼــــــــــﻮﺑﯽ ﺑـــــــﻮﺩ !
ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺑﻀﯽ ﺍﺯ ﻣﺎﻫﺎﺳﺖ
ﺧﻮﺩﻣﻮﻧــــــــــﻮ ﻧﺎﺑـــــــــﻮﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ..
ﻭﺍﺳـــــــــﻪ ﺁﺩﻣﺎﯼ ﭼﻮﺑﯽ
ﮐﺴﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧــﻪ ﻣﯿـــﺒﯿﻨﻨﻤﻮﻥ ..
ﻧـﻪ ﺻﺪﺍﻣﻮﻧﻮ ﻣﯿـــــــﺸﻨﻮﻥ

دردعشق...

به نام کلام دروغین عشق

چند وقتی بود که به نام کلام دروغین عشق

چند وقتی بود که میخواستم برای تو درد این قلبی را که شکستی و رفتی بنویسم

اما تا میخواستم بنویسم قطره های اشکم بر روی کاغذ میریخت

و نمی توانستم آنچه را که میخواهم بر روی صفحه کاغذ

خیس بنویسم.حالا دیگر یک قطره اشک نیز در چشمانم نمانده و

همان قلب شکسته ام تنها یادگار از عشقت به جا مانده

ادامه متن در ادامه مطلب....

ادامه نوشته

ای کاش....

ای کاش آدمیزاد ،
سختیه تحمل تمام تنهایی ها ، گریه ها ، دلتنگی های بی بهونه و بی خوابی های شبونه…را میفهمید
و
زندگی را رو سرت آوار نمیکرد

با گفتن جمله ی بی رحمانه ی

” مرا ببخش ، من لیاقت عشق تو را ندارم


حواست نبود ....

حواست نبود ، که آمدم

 

حواست نبود ، که ماندم.....

حواسم نبود ، که با من نیامدی ...

حواسم نبود ، که پیشم نماندی....


...
حواسمان نیست که داریم تبدیل به خاطره میشویم ....
چرا هیچ کس حواسش به ما نیست
...!