ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
حیات،
شکل جدیدی به خود گرفته است
در عمیقترین تنهاییِ تجربهشده تا کنون.
در سکوت محض میان هیاهوی آدمیان.
در کناره ترین گوشهی هستی.
حالتی مابین زندهبودن و نبودن،
یک حیات نباتی..
چشمهای زندهای که مردهوارانه به خندههای آدمیان خیره ماندهاست.
و دستهایی که
بزرگترین وظیفهشان،
پوشاندن چهرهای خجالتزده و غمدیدهاست.
پوشاندن و مخفی کردنِ سری که پایین است...
و سپس دور شدن،
پنهان ماندن،
لب فروبستن..
.
.
سرکوبِ دلتنگیهایی که فشار میآورند،
دست و پنجه نرم کردن با تحقیرها و پس زده شدن ها، ..
بلعیدن خشمهایی دیوانهوار که تا حد جنون آدم را به کشتن وامیدارند،
زخمی شدن از هر دو سپاه، در جنگی میانِ عشق و نفرت، ترحم و خشم، دگرخواهی و خودخواهی،
خسته شدن
خسته شدن
با تمام وجود خسته شدن...
و لحظه به لحظه
تنهاتر شدن...
این چکیده ی رنج هایی ست که متحمل می شویم.
این حیات نباتی تلخیست که میگذرانیم. در قوس شکوهمند جوانی، در قلههای شادابیِ تن، در اوجِ ترشح هورمونهای هیجان بخش.