دَرو پشت سرم باید ببندم مبادا مرگِ رویامو ببینی مبادا آخرین ثانیههای این عشقِ بیسرانجامو ببینی مبادا باورت شه گریه کردم،مبادا حس کنی تردید دارم دَرو پشت سرم باید ببندم که این کابوسو پشت سر بذارم
تموم شد هر چی بین ما دو تا بود،تمومِ عهدهایی که نبستیم تمومِ رازهایی که نگفتیم،تمومِ قولهایی که شکستیم تموم شد تا نخوام و باورم شه،همینقدر ساده رویاهامون به هم خورد برای هردومون جای سواله،چرا تردید اینجوری رقم خورد
نباید آرزویی که ندارم دَمِ رفتن سرِ رامو بگیره نباید خاطراتِ خوبِ دیروز اَزم امروز و فردامو بگیره نمیخوام لحظهی آخر تو دستات جای زخم و جای مرهم عوض شه مبادا چیزیو یادم بیاری،مبادا باز تصمیمم عوض شه