F!xed P0st

آيکون هاي آقــاي ســبيل

به وب من خوش اومدی...

این جا در مورد همه چی می نویسم...

یه قول معروف:از شیر بز تا جون آدمیزاد این جا پیدا میشه

خب همه ی وبا برا خودشون یه سری قوانین داره و اینجا هم استثنا نیس:

اول اینکه:کامنت تبلیغاتی بذاری خونده نشده پاک میشه!

دوم اینکه:کپی آزاده ولی محض رضای خدا منبع رو بگید!

سوم اینکه:شماره ندین!شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے(شماره هم نمی دم!)

چهارم اینکه:اگرم دوست داشتید نظر بدین دوسم نداشتید عیب نداره!

پنجم اینکه:با تبادل هم موافقم شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

 ششم اینکه:وب برای عموم آزاده

و در آخر...کامنت همه ی پستا بازه ولی ترجیحا همین جا کامنت بذارید شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

خب حالا اگه قوانین رو خوندی و دوست داشتی خوش اومدی

اگرم نمی خوای...راه خروجو بلدی یا یادت بدم؟؟؟


 


ادامه نوشته

والاا :))

من اگه دختر بودم به هیچ وجه دوس دختر مجید خراطها و آرمین 2afm نمیشدم!
لامصبا فقط کافیه یه روز جوابشونو ندی ...!
آبرو برات نمیذارن :|

من کشته مرده ی هوش بابامم :دی



به بابام گفتم باید کیک را در فر روی 120 درجه قرار بده

دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشقت هستم....

                کوروش گفت:لیاقت شما برادرم است که از من

 زیباتر است و پشت سره شما ایستاده،دخترک برگشت و دید کسی‌ نیست. کوروش گفت:اگر عاشق

                 بودی پشت سرت را نگاه نمی‌کردی

shiraziii :D

من اگر بنشینم .. تو اگر بنشینی .. چه کسی برخیزد ..

تو اگر برخیزی .. من اگر برخیزم .. همه برمیخیزند ..


y zarbolmasali hast k mige:man ag pasham to ham pashi,ki beshine??? :)))))

صفحه ي مانيتور

میگم صفحه ی مانیتور کامپیوترت چقدر کثیفه!!

چند وقت تمیزش نکردی ؟؟؟

حالا میخوای تمیز بشه؟

پس سریع برو به این آدرس

http://www.sanger.dk/

ببین چه قشنگ تمیزش میکنه

فارسي


دو نفر تصمیم میگیرن فارسی صحبت کنن .

اولی : پاشو

دومی : نمی پاشم

اولی : نگو نمی پاشم بگو پاشیده نمی شم . 


:)))))))

سيب


شعر اصلي


تـــــوبــه مـــن خندیدی  و نمیدانستی


مـــن به چه دلهره از باغـــچه همســـایه

ســــیب رادزدیدم !

باغبــــان ازپی مــــن تنددوید


ســــیب دندان زده را دست تودید


غضب آلــــود به من کردنـــگاه


ســـیب دندان زده ازدســت توافتادبه خــــاک


و تـــو رفتــی وهنـــوز سالهــــاست


که درگـــوش من آرام آرام


خش خش گام توتکرارکنان میدهد آزارم


ومن اندیشه کــنان


غرق این پنــــدارنم


که چرا باغچه کوچک مــا ســـیب نداشت.... .



پاسخ فروغ



مـــن بــه توخنـــدیدم


چــون کــه میدانســـتم


تو به چه دلهره ایی ازباغچــه همــسایه


ســیب رادزدی


پـــدرم ازپـــی توتند دوید


ونمـــیدانستی باغــبان باغــچه همسایه


پـــدرپـــیرمـــن است.


مـــن به توخنـــدیدم


تاکـــه باخــنده به تــوپـــاسخ عشق تـــوراخالـــصانه بدهم


بـــغض چشـــمان تـــولیـــک


لرزه انداخت به دستان من و


ســــیب دندان زده ازدســت مــــن افتادبــه خـــاک


دل مـــن گفت : بــــرو


چون نمیـــخواست بـــه خاطر سپارد


گریــــه تلخ تـــورا...


ومـــن رفتم وهنوز سالهاست


که درذهـــن من آرام آرام


حیرت وبغــــض توتکرارکنان


میــــدهد آزارام


ومــــن اندیشه کنان غرق دراین پندارم


کـــه چه میشد


اگـــرباغچه خانـــه ی ما


ســـــیب نداشـــت!


ناگفته های باغبان


من چه می دانستم، کاین گریزت ز چه روست؟


من گمانم این بود


که یکی بیگانه


 با دلی هرزه و داسی در دست 

 

در پی کندن ریشه از خاک


سر ز دیوار درون آورده


مخفی و دزدانه...


تو مپندار به دنبال یکی سیب دویدم ز پیت


و فکندم بر تو نگهی خصمانه!


من گمان می کردم چشم حیران تو چیزی می جست


غیر این سیب و درختان در باغ


به دلم بود هراسی که سترون ماند


شاخ نوپای درخت خانه...


و نمی دانستم راز آن لبخندی که به دیدار تو آورد به لب


دختر پاکدلم، مستانه!


من به خود می گفتم: «دل هر کس دل نیست!»


هان مبادا که برند از باغت


ثمر عمر گرانمایه تو،


گل کاشانه تو،


آن یکی دختر دردانه تو،


ناکسان، رندانه!


و تو رفتی و ندیدی که دلم سخت شکست


بعد افتادن آن سیب به خاک...


بعد لرزیدن اشک، در دو چشمان تر دخترکم...


و تو رفتی و هنوز


سالها هست که در قلب من آرام آرام


خون دل می جوشد


که کسی در پس ایام ندید


باغبانی که شکست بیصدا، مردانه...


؟؟؟


 
شعر اقای جواد نوروزی از زبان سیب


دخترک خندید و


پسرک ماتش برد !


که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده


باغبان از پی او تند دوید


به خیالش می خواست،


حرمت باغچه و دختر کم سالش را


از پسر پس گیرد !


غضب آلود به او غیظی کرد !


این وسط من بودم،


سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم


من که پیغمبر عشقی معصوم،


بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق


و لب و دندان ِ تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم


و به خاک افتادم


چون رسولی ناکام !


هر دو را بغض ربود...


دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:


" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "


پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:


" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "


سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !


عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !


جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،


همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:


این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت!

سوت

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر
از خاک اندامم چه خواهد ساخت.
ولی بسیار مشتاقم 
که از خاک گلویم
سوتکی سازد.
گلویم سوتکی باشد
به دست کودکی گستاخ و
بازیگوش
واو هر روز پی در پی
دم گرم خودش را در
گلویم سخت بفشارد.
وخواب
خفتگان
خفته را 
بیدار سازد.
بدین سان بشکند دایم
سکوت
مرگبارم را...

گر به خانه ي من آمدي...


اگر به خانه‌ی من آمدی

برایم مداد بیاور مداد سیاه

می‌خواهم روی چهره‌ام خط بکشم

تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم

یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم

یک مداد پاک کن بده برای محو لب‌ها

نمی‌خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند

یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم

شخم بزنم وجودم را … بدون این‌ها راحت‌تر به بهشت می‌روم گویا

یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد

و بی‌واسطه روسری کمی بیاندیشم

نخ و سوزن هم بده، برای زبانم

می‌خواهم … بدوزمش به سق

… اینگونه فریادم بی صداتر است

قیچی یادت نرود،

می‌خواهم هر روز اندیشه‌ هایم را سانسور کنم

پودر رختشویی هم لازم دارم

برای شستشوی مغزی

مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند

تا آرمان‌هایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت

می‌دانی که؟ باید واقع‌بین بود 

صداخفه ‌کن هم اگر گیر آوردی بگیر

می‌خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،

برچسب فاحشه می‌زنندم

بغضم را در گلو خفه کنم

یک کپی از هویتم را هم می‌خواهم

برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد،

فحش و تحقیر تقدیمم می‌کنند،

به یاد بیاورم که کیستم

ترا به خدا … اگر جایی دیدی حقی می‌فروختند

برایم بخر … تا در غذا بریزم

ترجیح می‌دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم

سر آخر اگر پولی برایت ماند

برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،

بیاویزم به گردنم … و رویش با حروف درشت بنویسم

من یک انسانم

من هنوز یک انسانم

من هر روز یک انسانم

                                غاده السمان

صـــــفــــــر

"صفر" را بستند تا ما به بستند تا ما به بيرون زنگ نزنيم

از شما چه پنهون؟

از درون زنگ زديم...

حسين پناهي

از:http://shambles.blogfa.com/

دانوشته <3

یک وقت هایی باید

رویِ یک تکه کاغذ بنویسی

تعطیل است

و بچسبانی پشتِ شیشه‌یِ افکارت

... ... باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بی خیال سوت بزنی

در دلت بخندی به تمام افکاری که

پشت شیشه‌یِ ذهنت صف کشیده اند

آن وقت با خودت بگویی:

بگذار منتظر بمانند.

حسين پناهي

از:http://iran-e-eslami.blogfa.com

مي رم خونــــــــــه :)) =))

آغا ما سر چهارراه بودیم، چراغ راهنمایی قرمز شد و یه وانتیه ازین میوه فروشا از چراغ رد شد!
.
.
یه ماشین راهنمایی رانندگیم سر چهار راه پارک بود وقتی اینو دید پشت میکروفنش گفت:
وانت کجا میری؟؟؟
وانتیم پشت بلندگوش گفت: دارم میرم خونه!!!
مارو میگی =)))))))))))))))))))

روايت داريم آقااا روايـــــــت :))


اصن روایت داریم:


وقتی نمیتونی دوس پسر یه دختر داف بشی،

داداشش شو!

:))

سرگذشت زمین.....

from:

http://dokhtarak0o0.blogfa.com/

تسلیت آغاز امتحانات


بوی شوم امتحان آید همی / یارصفر مهربان آید همی

ما ز تعلیم و تعلم خسته ایم / دل به امید تقلب بسته ایم
 

مابرای کسب مدرک آمدیم / نی برای درک مطلب آمدیم
 

(ایام جانسوز امتحانات برشما دانشجویان و دانش آموزان کوشا تسلیت!)


کسانی هستند که از خودمان می رنجانیم؛

مثل ساعت هایی که صبح، دلسوزانه زنگ می زنند؛
 

و در میانِ خواب و بیداری، بر سرشان می کوبیم؛
 

بعد می فهمیم که خیلی دیر شده ...!


bikhiyalll

همــــیشـ ه دقــیقآ وقـــــتی پـُر از حـــرفی
وقتـــ ی بغــــض میکـــُنی 
وقتـــی دآغونــــی 
وقــــتی دلــِت شکــــستـ ه
دقیقــــا همیـــ ن وقـــــتآ 
انقــــدر حـ ـرف دآری کـــ ه فقــط میتونــی بگـ ـ ی :
"بیخـــیآل"...

قلب


روزی جراحی برای تعمیر اتومبیلش آن را به تعمیرگاهی برد.

تعمیرکار بعد از تعمیر به جراح گفت:

من تمام اجزا ماشین را به خوبی می شناسم و موتور و قلب آن را کامل باز می کنم و تعمیر میکنم. در حقیقت من آن را زنده می کنم. حال چطور درامد سالانه ی من یک صدم شماست.

جراح نگاهی به تعمیرکار انداخت و گفت : اگر می خواهی درامدت ۱۰۰برابر شود اینبار سعی کن زمانی که موتور در حال کار است آن را تعمیر کنی!!!!..

با تمام وجود نوشت...!!!

دوستت دارم ها را نگه مي داري براي روز مبادا،

دلم تنگ شده ها را،عاشقتم ها را...

اين جمله هايي را كه ارزشمندند الكي خرج كسي نمي كني!

بايد آدمش پيدا شود!

بايد همان لحظه از خودت مطمئن باشي و بايد بداني كه فردا از گفتنش پشيمان نخواهي شد!

سِنَت كه بالا تر مي رود كلي دوستت دارم پيشت مانده،كلي دلم تنگ شده و عاشقتم مانده 

كه خرج كسي نكرده اي و روي هم تلنبار شده اند!

فرصت ندادي صندوقت را خالي كني!صندوقت سنگين شده و نمي تواني با خودت بـِكِشيش!

پس شروع مي كني به خرج كردنشان...

در ميهماني اگر نگاهت كرد،اگر نگاهش را دوست داشتي...

در رقص اگر پا به پايت آمد، اگر هوايت را داشت، اگر با تو ترانه اي را بلند خواند،

توي جلسه اگر حرفي را گفت كه حرف تو بود،اگر استدلالي كرد كه تكانت داد...

در سفر اگز شوخ و شّنگ بود،اگر مدام به خنده ات مي انداخت و اگر منظره هاي

 قشنگ را نشانت داد!

براي يكي يك دوستت دارم خرج مي كني،براي يك دلم برايت تنگ شده...

يك چقدر زيبايي،راستي...با من مي ماني؟؟؟

بعد مي بيني آدم ها فاطله مي گيرند؛متهمت مي كنند به هيزي...به مخ زدن...

به سوء استفاده كردن از اعتماد آدم ها...به پيري و معركه گيري!!!

اما بگذار به سن تو برسند...!

بگذار صندوقچه شان لبريز شود،آن وقت حال امروز تو را مي فهمند!

بدون اينكه تو را بياورند!غريب است دوست داشتن...

و عجيب تر از آن است دوست داشته شدن...

وقتي مي دانيم كسي با جان و دل دوستمان دارد...

و نفس ها و صدا  و نگاهمان  در روح و جانش ريشه دوانده؛

به بازيش مي گيريم...هر چه او عاشق تر،ما سرخوش تر،هرچه او دل نازك تر،ما بي رحم تر!

تقصير از ما نيست؛تمامي قصه هاي عاشقاته،اينگونه به گوشمان خوانده شده اند!!!

~~~By My Dear Friend: Mobina :) ~~~

 


ای کسی که پای کامپیوترت نسشتی و فکر میکنی که خیلی زرنگی...اما جمله ای که خوندی کلمه‌ی نشستی‌اش غلط بود...ههههههه
دیدی رزنگ نبودی؟
ای بابا باز هم که اشتباه خوندی کلمه ی بالا زرنگه نه رزنگ...ای دل غافل...فارسی بلد نستی بخونی؟!آخه نخبه، کلمه‌ی بالا نیستیه نه نستی...مجید جان دلنبدم، فارسی بلد نیستی...چرا می‌خونی؟!!اه اه اه... بابا اون کلمه‌ی بالا دلبندمه نه دلنبدم...تو دبیرستان فارسی رو چند می‌شدی؟!بابا کلمه بالا فارسیش غلطه...چیه؟!...رفتی ببینی غلطه یا نه؟!!بگذریم...بدون تست هوش هم معلومه اوضات چقدر داغونه

دستتو بكش ببينم!!!!!!! :))



هه :))


عيد مبارك!!!!

با تاخير...

سيزده بدرتونم مبارك :)


آسمان مال من است




 

هر کجا هستم ، باشم


آسمان مال من است.

پنجره، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است

چه اهمیت دارد


گاه اگر می رویند


قارچهای غربت؟من نمی دانم


که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است ، کبوتر زیباست

و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست

گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

واژه ها را باید شست

واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد

چترها را باید بست

زیر باران باید رفت

فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد

با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت

دوست را، زیر باران باید دید

عشق را، زیر باران باید جست

زیر باران باید با زن خوابید

زیر باران باید بازی کرد

زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت


زندگی تر شدن پی در پی

 زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون”است.

رخت ها را بکنیم

آب در یک قدمی است.

روشنی را بچشیم

شب یک دهکده را وزن کنیم، خواب یک آهو را

گرمی لانه لکلک را ادراک کنیم

روی قانون چمن پا نگذاریم


در موستان گره ذایقه را باز کنیم


و دهان را بگشاییم اگر ماه در آمد


و نگوییم که شب چیز بدی است

و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ

 سهراب سپهري

 

پسر شكيرا :)

This undated image released courtesy of singer and UNICEF Goodwill Ambassador Shakira shows FC Barcelona star Gerard Piqué kissing the cheek of his son Milan, born Jan. 22 in Barcelona. The couple are inviting friends and fans to join their online baby shower to help provide life-saving items to children and communities in some of the poorest corners of the globe. After purchasing an Inspired Gift, they will then receive a personal thank you message from the couple. (AP Photo/courtesy of Shakira)

har ki miyad hadeAghal y elam hozoor bokone :D nazar nazare haaaaaa

elam hozoor kone :))
ch joorisho dg khodetoon hadS bezaniD!!!!!!!! :))

Cgar...

میگفت آدم باید توی عاشقی مثل سیگار باشه! با اینکه میدونه آخرش

زیر پا لهش میکنن ولی تا آخرش به پای آدم میسوزه...

+post peida nakardam :D
+vali ghashange :|

صبح زود ! صيح به خير به زور خميازه!!! :)

آرزو


آبجی کوچیکه: زودیه آرزو کن،زود


آبجی بزرگه چشماشو بست و آرزو کرد


آبجی کوچیکه:چپ یاراست؟


آبجی بزرگه:ممم راست


آبجی کوچیکه:درسته،آرزوت برآورده میشه،هورا

... ... بعددستشو درازکرد و از زیرچشم چپ مژه

روبرداشت!

آبجی بزرگه: اینکه چشم چپ بود

آبجی کوچیکه چپ و راستُ مرور کردو گفت:خوب

اشکال نداره

دستشو دراز کرد و یه مژه دیگه از زیر چشم راست آبجی

برداشت

دیدی؟آرزوت میخواد برآورده شه،حالا چی آرزو کردی؟

آبجی بزرگه:آرزو کردم دیگه مژه هام نریزه

بعد سه تایی زدن زیرخنده

آبجی کوچیکه، آبجی بزرگه و پرستار بخش شیمی

درمانی