نه آبی نه خاکی ...

نه آبی نه خاکی ...

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند : زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها...
نه آبی نه خاکی ...

نه آبی نه خاکی ...

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند : زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها...

تو هیچی نیسی زهرا...

قلبهای ما، پر است از خفاش های گرسنه ای که آرام و بی صدا خفته اند.
آنقدر آرام، که از وجودشان بی خبریم.
کافیست در فضای آکنده ای، بوی غذایی به مشام شان برسد،
بیدار میشوند،
دیوانه وار به هرسو می جهند،
و افسار اختیار تو را در دست میگیرند،
به جستجوی طعمه ای، لقمه ای، شکاری.‌..
تا اشتهای سیری ناپذیرشان را
لحظه ای
برطرف کنند..
.
.
.
.  


این حرفی بود که میخواستم ۶ماه پیش توی اینستاگرام پستش کنم و نکردم. چون نقاشی ای که براش کشیدم خوب از آب درنیومد (همشم تقصیر امتحان زبان ترم تابستون بود.) و میترسیدم که تاثیرگذاریشو از دست بده، صادقانه ترش هم اینکه نمیخواستم یه نقاشیِ نیمه تمومِ زشت رو از خودم به جا بگذارم.. (کلاست میاد پایین نذاریشا!![کلااااس؟؟!!] ) اما حالا دیگه نگران این چیزا نیستم. خیالم راحته که نیت ام صافه برا گفتنش و دنبال تعریف کسی نیستم.. مینویسم ک برا خودم ثبت بشه. که یاداوریش کنم، لازمش دارم.

خفاشهای خفته..
شهید مطهری توی کتاب "انسان کامل" نوشته بودند که نفسِ ما مثل گرگ گرسنه ای هست که متوجهش نیستیم؛ تا زمانی که توی شرایطش قرار بگیره، بوی غذا بهش بخوره و به سمت طعمه ها و گناهان بره. اون وقته که میبینی اگر مهار نکنی این گرگها رو، عقل و اختیارت رو در دست میگیرند و به سمت نابودی میبرندت.
و بعد اشاره به این حدیث شریف که: دشمن ترین دشمن تو همان نفسی است که در درون توست.

من یاد خودم افتادم. یه روز فهمیدم خودمو نشناخته بودم تاحالا.. پشت نقاب نماز و روزه و اسلام و عبادت، خیال کرده بودم که توی صراط المستقیم دارم قدم برمیدارم..
خیلی سخته که خودتو توی شرایطی که بَده، درست نگه داری. هیچکس نمیتونه بگه من آدم خوبی ام چون تاحالا فلان خطا رو نکردم. دستِ روزگار میبردت سمت شرایطی که حالیت کنه ازین خبرا نیست و اینقدرم به خودت مطمئن نباش.

ولی نمیشه از ترس خطا کردن، ارتباطتو با جهان و آدمهاش قطع کنی، اینطوری رشد نمیکنی، چیزی یادنمیگیری. توی شرایطی که سالم نیست، باید از خدا کمک گرفت و سرسخت با نفس اماره ی درون جنگید.
و اگه نجنگی، به خودت میای میبینی عوض شدی. دور شدی، همه چی برات کمرنگ شده. وصل نیستی برا همین خودتو گم میکنی.

سقوط که کنی، دوباره ساختنت سخته. ولی خوبیش اینه که میگی دستمو بگیر و میگیره. وقتی گرفت، وقتی از عمق چاه بلندت کرد، بزرگتر میشی. هرچی پشیمون تر باشی، خطاهات بیشتر برات درس میشن. بیشتر میفهمی کجا اشتباه کردی و حقیقتش چی بوده. هرچی پشیمون تر، عاقلتر و بزرگتر. میشه همون مبدّل السیّئات بالحسنات. گناها تبدیل میشن به درس و تجربه.
خوبه که میبخشه خوبه که میپوشونه...

_فقط تو میدونستی توی ظلمت تودرتوی بلاها فریاد میزدم: سبحانک انی کنت من الظالمین...
_هر لحظه حواست هست که داره نگات میکنه؟ وای اگه حواست نباشه...
_جانمازتو برداشتم داداش. بوی تربت کربلا منو برد بین الحرمین. دعات کردم. بعدش دلم خواست بیام پست بزارم..

راستی خفاش! نمیدونم چرا بجای گرگ از خفاش استفاده کردم. شاید چون بلدنبودم با آبرنگ گرگ بکشم. شاید چون از خفاشها بیشتر از گرگ ها میترسم. نمیدونم دقیقا.

_بازم طولانی شد.  :(

_شب امتحان و دلی که سخت گرفته. اینم باید ثبت میشد...

نظرات 11 + ارسال نظر
شادی دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1396 ساعت 02:01 http://shadi-shadi.blogsky.com

چقد این پستتو دوست داشتم زهرا گلی
ای ولااااا دست مریزاد داری دختر

خوش به حال این پست که تو دوسش داری!!!

شادی دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1396 ساعت 02:05 http://shadi-shadi.blogsky.com

حقیقتا که روزگار نشسته تا سرت بیاره تموم اونچه ایراد گرفتی از دیگران
من به این جمله ایمان دارم

دقیقا. منم سخت بهش ایمان دارم. حدیث داریم دربارش که کسی ک کسی رو بخاطر اشتباهش سرزنش کنه نمیمیره تا ب اون اشتباه دچار بشه.

شادی چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 12:49 http://shadi-shadi.blogsky.com

سلام زهرا جونم چطوری خانومم

سلام شادی جونم ممنون درحال کشتی گرفتن با درسا

شادی چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 12:50 http://shadi-shadi.blogsky.com

جات خالی مشهد بودم تو حرم بیادت لودم برا موفقیتو شادی روزمرت دعا کردم عزیزم

مرسییییی شادی یه دنیا خوشالم کردیییییی تو این حالم کلی انرژی گرفتمممممم زیارت قبول عشق جااااان

شادی یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 22:19 http://shadi-shadi.blogsky.com

قول داده بودی
با اولین برف به خیابان برویم
و آدم برفی رویایی مان را بسازیم
امروز برف آمد
اما
چطور انتظار کسی که نیست را بکشم
هویج را در سوپ ریختم
دکمه ها را به لباسم دوختم
کلاه را بر سرم گذاشتم
دوتکه چوب را در شومینه انداختم
قدری برف برداشتم
, سردی روز قرار
را حس کردم و
در حسرت دستان گرمت سوختم...


#یکتا_رفیعی

:) ✌

شادی دوشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1397 ساعت 11:03 http://shadi-shadi.blogsky.com

سلام زهرا جونم خوبی نازنین
سال نوت مبارک خانومم

سلام شادیِ جاننممممممممم عیدتوهم مباااااااارک

شادی دوشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1397 ساعت 16:25 http://shadi-shadi.blogsky.com

تو که ســـکــوت می کنـی؛
من مدام از نگاهت می نگارم...
واژگــانم به وجد مــی آیــند؛
روی کاغذ " صوفیانه "می رقصند ؛
تلو تلو می خورند ؛
می افتند و جــان می سپــارنــد؛
کفــن برتن به میعادگاه می روند...!!!
و اینــگـونه من شـاعری می شوم؛ باشعـرهایی سپید و دیــوانه...
وتو آن معشــوق بی رحــمــی؛
که اشعارم را؛ به مسلخ عشقت
می کشانی ...!!!


#رزگار_مـــوکریآڹ

❤❤❤❤❤❤❤❤
مرسی شادی جاااان

شادی سه‌شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1397 ساعت 23:12 http://shadi-shadi.blogsky.com

سلام خانوم خانوما عیدت مبارک جیگر

سلامممممممم شادی جاننننننننم عیدتوهممممممم

شادی سه‌شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1397 ساعت 23:21 http://shadi-shadi.blogsky.com

نمیشود
که در کوچه های " #اردیـبهشت "
تنها قدم زد !
خودت را زود برسان ..

اخی...

شادی شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1397 ساعت 11:32 http://shadi-shadi.blogsky.com

سلام زهرایی خوبی عزیز دل دندونت چطوره گلم؟

سلام شادی جونم تو خوبی؟؟؟؟
دندونم خوب شده لثه هام هنوز زخمه غذا میخورم میسوزه ولی خوب میشه اونم

شادی شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1397 ساعت 11:32 http://shadi-shadi.blogsky.com

انشالله به زودیه رود خود آقا بطلبت عزیزم

عزیزممممم ان شاءالله توهمممم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد